سلام
من و نامزدم یکسال و چند ماهی هستش که عقد کردیم و فامیل هستیم
مامان هامون خواهر هستن و دوماه پیش با همدیگه بحث کردن و همینطور تو این بحث خاله بزرگم هم بوده ( در اصل بحث بین مامانم و خاله بزرگم بوده و مامان نامزدم همینجوری اومده به مامان منم بی احترامی کرده)
خلاصه خالم به من گفت که پسرم گفته طلاقت میدم و فلان
و حتی خالم به بابامم هم این حرف طلاق رو گفته ( بابامم شده آتیش یعنی که چرا دختر من تو این بحث نبوده اصلاا و خونه نامزدش مهمون بوده حتی چرا باید بیاد به من همینجوری الکی بگه دخترت رو طلاق میدیم)
بحث هم اصلا به من ربطی نداشت و کاملا خانوادگی بین سه خواهر بود
منم از حرف نامزدم ناراحت شدم برای همین بهش پیام دادم که بیا طلاق بگیریم کسی که پشتم نباشه بهتر که تو زندگیم بره بیرون ( چون از دعوا به بعد کاملا سرد شده بود باهام و پیام و زنگ هیچی)
بعد نزدیک دوماه مامانش امروز زنگ زد سری اول جواب ندادم ولی سری دوم جواب دادم گفت کجایی گفتم قم هستم و میخوام برم مشهد با کاروان
اونم ابراز خوشحالی و دعا کرد که به سلامت بری و بیای
به بابای نامزدم دیروز زنگ زدم بگم که با اجازه من دارم میرم مشهد ( چون باباش تنها کسی بود که از دفاع کرد و پشتم در اومد)
ولی نذاشته بودن باباش گوشی رو برداره ترسیده بودن که چی میخوایم بگیم
خالمم امروز گفت آره زنگ زده بودی گفتم زنگ زده بودم که از پدر نامزدم اجازه بگیرم
اونم گفت خب می اومدی خونمون مگه چه اتفاقی افتاده منم گفتم بابام گفته باهاتون دو کلمه حرف دارم و منم بدون اجازه اون کاری نمیکنم ( چون عید دوبار خودم رفتم خونشون با اینکه دعوا شده بود و بابامم گفته برای چی میری منت کشی که ارزش نزارن برات)
اینم بگم خاله بزرگم با شوهرش هم فتنه هستن و مخصوصا خاله بزرگم میاد مامان نامزدم رو پر میکنه
آخه تو این یه سال خالم خیلییی عذاب روحی داده و هر چی رو برای پسرش گزارش میده
بابام میگه نمیشه که بقیه دعوا کنن بیاد بگه دخترت رو طلاق میدم