هیچ حسی نداره همراهم بیاد بیرون هیچوقت برای داشتن من ذوق نداره،با من اینده ای تصور نمیکنه ،الان ۴روزه‌خونس پدرومادرش رفتن مسافرت پیش برادرشه ۳بار زنگ زده و امروز پدرمادرش اومدن گفت دارم میام خونتون هی منتظرم بعد متوجع شدم بعد ۱ساعت گذشت تازه میخاد لباس بپوشه ،۴روزه همو نمیبنیم اصلا دلش برام تنگ نشده تازه زورش میاد بیاد اینجا پیش من،دلم خیلی گرفته و واقعا سخته توی زندگی درک و دوس داشته نشی ودلم پره از غم نمیدونم ب کی بگم و چکار کنم
عقدین ؟
چند سالته شما و همسرت چند سالشه از اول همین جوری بود ازدواج تون سنتی بود یا قبلاً آشنایی داشتید
هر کاری میکنی بکن فقط برای فرار تنهاییت بچه نیار
بعضی وقتا دلم انقدر میگیره میگم ایکاش ازدواج نمیکردم خونه بابام با تنهایی سر میکردم.
اخه ببین خودت اون و دوس داری ،بهش محبت میکنی،درکش میکنی ،یه طرفه نیست معمولا
عجیبه
عزیزم نامزد منم اونقدری ک دلم بخواد توجه نمیکنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
34 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
