مثلا ی معلم داشتم خیلی من رو دوست داشت یادمه همه بچه ها اعتراض کردن اینقدر اعتراض کردن دیگه باهام عادی شد
یا مثلا بابام من رو از بقیه بچه هاش بیشتر دوست داشت توجه خیلی شدید بهم داشت اینقدر اعتراض کردن الان کمتر شده توجهش
یا شوهرم عاشقانه و دیوانه وار من رو دوست داشت اولش مادر شوهرم آشوب انداخت آی پسرم گرفتی ازم
بعدشم ی زن اومد تو زندگی شوهرم وای خوشبحال زنت چقدر دوستش داری چقدر خوشبخته و خیانت شوهرم و عادی شدن ی رابطه عاشقانه
حالا بعد از چند سال تحت نظر ی متخصص بودن اون متخصص خیلی لطف کرد برای من قبول کرد خودش سرم و آمپول زد چون شرایط و بیماری من با بقیه فرق داره
ی خانم من رو اونجا شناخته بود گیر داد ب من و دکتر و منشی دکتر که چرا برای من آمپول تزریق میکنه خود دکتر برا باقی بیمارا نه