2777
2789

نگین بچه فلانی از تو بهتره...

نگین ایشاالله دربی درمون بگیرین گرفتیم تموم شد رفت ....

نگین چرا تو اینجوری هستی ... ما هیچی برات کم نذاشتیم

با بقیه مقایسشون نکن .....

بزار این بچه زندگی کنه گیر نده اون بچه خودش مراقب خودش هست ....

نگین چرا غمگینی اون بچه داره  تویه عوضایی زندگی میکنه رنج میکشه که توی که مادرشی نمیدونی .....

حرفای نزنین که اون از توی که خانواده اشی از تو ناامید بچه ...

به بچه هاتون محبت کنید نه اینکه پرو بالشو بچینی بعد پرواز کردن بچه ی دیگه رو تو سرش بکوبی مادرمن

ما پیر ترین جوانان این تاریخیم 

هیچ وقت ماروی خوش زندگی ندیدم بسلامتی همه دهه هشتادیا لایک کن 



این کاربر دست دو نفر اگه دیدن تاپیکا هما هنگی باهم ندارع

اینو پدر و مادرهای تمام نسلها انجام میدن

دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من یادمه یبار رفتیم مهمونی دخترداییم از من کوچیکتر بود مرغ‌ها رو سرخ میکرد من حتی نیمرو هم بلد نبودم مامانم سرکوفت اونو بهم میزد منم دیگه برای اولین بار جوابشو دادم گفتم اون مامانش مریمه مامان من کیه تا میخام به کاری کنم میگه برو بخواب 


جالبه بازم گفت برو بخواب حوصله بحث ندارم 

من یادمه یبار رفتیم مهمونی دخترداییم از من کوچیکتر بود مرغ‌ها رو سرخ میکرد من حتی نیمرو هم بلد نبودم ...

بمیرم برای همومون

این کاربر دست دو نفر اگه دیدن تاپیکا هما هنگی باهم ندارع

وووه شما هم دیگه زیادی نازنازی شدید. باید دهه شصت به دنیا میومدید تا عمق رابطه های والدین و فرزند رو بفهمید. شوهر من هروقت می‌گفت غذا می‌خوام میگفتن برو از سر زمین های مردم سیب زمینی پسه چینی کن بیار بپز بخور. چهارده سالش بود می‌رفت جزیره سیری تو گرمای پنجاه درجه کارمیکرد پدرش زنگ میزد می‌گفت خودت نیا مرخصی فقط دستمزد تو بفرست. با این حال برای پدر و مادرش خونه هم ساخت.  حالا تا به شما میگن بالای چشمتون ابروئه افسردگی میگیرید میگید والدین درکمون نمیکنن. خب شما یه کم درکشون کنید که سختتون نیست

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   آرزو1388  |  18 ساعت پیش
توسط   asraam  |  1 ساعت پیش