2777
2789

قبلش بگم فیلم یه چیز کاملا سلیقه ایه.

ژانر این فیلم هم درام و اجتماعیه و داستان تلخی داره.


پس اگر دنبال فیلمهای فان و کمدی هستین توصیه نمیکنم این فیلم رو انتخاب کنین.


بریم سراغ فیلم:


فیلم زن و بچه 


گارگردان ...................... سعید روستایی

پریناز ایزدیار ...................... مهناز

پیمان معادی ...................... حمید

سها نیاستی ...................... مهری

فرشته صدرعرفایی .................... مادر مهناز و مهری

حسن پورشیرازی ...................... پدرشوهر مهناز

سحر گلدوست ...................... اعظم(خواهرشوهر مهناز)

مازیار سیدی ................ آقای سام خانیان(ناطم مدرسه)


داستان درباره زنی پرستار به نام «مهناز» هست که همسرش رو از دست داده و ناچاره دو جا کار کنه که از پس هزینه های زندگی خودش و فرزندانش بر بیاد.

در نتیجه هم در یک بیمارستان و هم در یک مطب مشغول به کاره و فرصتی برای رسیدگی به فرزندانش نداره و به همراه اونها در کنار مادر و خواهر کوچکترش زندگی می کنه.


پسر بزرگ او «علیار» ۱۴ سال داره و بسیار گستاخ و غیرقابل کنترله.

توی مدرسه مدام دردسر ایجاد میکنه و با قلدری در تلاشه باقی بچه ها ازش حساب ببرن و بترسن و برای بدست آوردن پول از هیچ کاری ابایی نداره.

از قمار و شرط بندی با بچه های مدرسه گرفته، تا باج گرفتن از مادربزرگش برای انجام تکالیف نهضت سواد آموزیش!


اون تمام این کارها رو انجام میده تا برای خرید حلقه برای معشوقش پول جمع کنه.


معشوقه او، در واقع همکار مادرشه که همسن و سال مادرش هم هست و با هم در یک مطب کار میکنن.


معشوقه علیار بارها چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم به مهناز هشدار داده که علیار دچار بلوغ زودرس شده و از نظر عاطفی هم قطعا مشکلاتی داره که با زنی همسن مادرش، رابطه عاطفی برقرار کرده. 

اما مهناز هربار با بی تفاوتی همکارش رو متهم به بزرگنمایی میکنه و این موضوع رو صرفا هیجانات بلوغ تلقی کرده و اهمیتی به حرفهای همکارش نمیده.


مهناز دختری ۸ ساله به نام «ندا» هم داره. ندا دختری آروم و ساکته و در برابر زورگویی های برادر بزرگترش اغلب کوتاه میاد...

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

... مهناز مدتیه با «حمید» که یک راننده آمبولانسه در ارتباطه.


حمید در آستانه ۵۰ سالگیه اما تا به حال ازدواج نکرده و در تلاشه مهناز رو راضی کنه زودتر با هم ازدواج کرده و بچه دار بشن تا پدر پیرش که در بستر بیماریه، قبل از مرگ نوه خودش رو ببینه.


اما مهناز تمایلی به رسمی کردن این رابطه نشون نمیده و ترجیح میده دورادور با حمید رابطه داشته باشه چون از قبول مسئولیت زندگی مشترک با وجود دو بچه از ازدواج قبلیش، می ترسه و علاقه ای هم به بچه دار شدن مجدد نداره.


بالاخره حمید با اصرار زیاد موفق میشه قرار خواستگاری رو بذاره.

ولی از مهناز میخواد شب خواستگاری بچه هاش رو جایی بذاره و تمام آثار و وسایل بچه ها رو هم پاکسازی کنه و فعلا حرفی درباره اونها نزنه که خانواده ش نفهمن مهناز بچه داره، چون در این صورت با ازدواج اونها مخالفت میکنن.


از طرفی یاغی گری های علیار در مدرسه به اوج می رسه تا جایی که معلم از ناظم مدرسه، آقای «سام خانیان» میخواد مستقیما ورود کنه.

سام خانیان که خودش هم از شرارت های این پسر شاکیه، با مهناز تماس میگیره که برای تعیین تکلیف این بچه به مدرسه بیاد و تا رسیدن مادر، علیار رو به حیاط میفرسته.

اما علیار باز هم دست از شیطنت بر نمیداره. 


وقتی مهناز به مدرسه میره، سام خانیان پرونده شرارت های علیار رو روی میز میذاره و برگه اخراج یک هفته ای رو تحویل مهناز میده.


اصرارهای مهناز برای توجیه رفتارهای پسرش راه به جایی نمیبره و ناظم برای تنبیه بیشتر، علیار رو از اردوی چند روزه مدرسه هم محروم میکنه.


مهناز که تصور میکرد در شب خواستگاریش، علیار توی اردو هست، حالا با چالش جدیدی روبرو شده و نمیدونه شب خواستگاری بچه هاش رو کجا پنهان کنه...

... مهناز و پسرش از مدرسه بیرون میان و پسرش بدون ابراز پشیمانی با قلدری تلاش میکنه مادرش رو مجاب کنه مقصر نیست.

اونها به مطب میرن، و مهناز از همکارش خواهش میکنه در شب خواستگاریش، بچه ها رو چند ساعتی پیش اون بذاره.


 اما همکارش که دل خوشی از شرارت ها و مزاحمت های علیار نداره، مخالفت میکنه.

و حتی به مهناز هشدار میده از باقی همکارانشون حرفای جالبی درباره حمید نشنیده و این مرد از نظر اخلاقی مورد تایید نیست و به زنهای دیگه از جمله خود اون نظر داشته.


اما مهناز که این حرفا رو به حساب حسادت همکارش گذاشته اهمیتی نمیده و با دلخوری از مطب بیرون میره.


اون که حسابی مستاصل شده، بچه هاش رو برمیداره و به خونه پدرشوهر سابقش می‌ره و ماجرای خواستگاریش رو برای او تعریف میکنه و از پیرمرد میخواد بچه ها رو چند شب پیش خودش نگه داره.


اما پیرمرد که علیار رو پسری بی ادب و وحشی میدونه زیر بار نگهداشتن بچه ها نمیره و از مهناز میخواد واقعیت رو از همون ابتدا به بچه هاش بگه.


مهناز بی توجه به نصیحت های پدرشوهرش بچه ها رو همونجا رها میکنه و به خونه میاد تا برای خواستگاری آماده بشه...

هستین بگم؟یه علایم حیاتی نشون بدین خواهشا.😁

بگو عزیز

https://abzarek.ir/service-p/msg/2296892  من نصف فعاليتهاى زندگيم واسه اينه كه ببينم گوه خورش کيه. لطفا لطفاااا توی ناشناسم اگر غریبه هستید تشریف نیاید مخصوصااا مرد های هول سایت که عمراااا تشکر که رعایت میکنید

... روز خواستگاری فرا میرسه.

مهناز و خواهرش به سرعت وسایل بچه ها رو به انباری داخل پارکینگ مجتمع منتقل میکنن.


اما یکی از رفقای علیار اونها رو حین بردن وسایل می بینه و تلفنی موضوع رو به علیار خبر میده.


بالاخره حمید و خانواده ش به خواستگاری میان و مهناز مشغول پذیرایی از اونها میشه.

خانواده حمید که نمیتونن بیوه بودن مهناز رو بپذیرن کمی در مورد این موضوع بحث میکنن. 

در همین لحظه «مهری» خواهر مهناز، با سینی شربت وارد میشه و حمید با دیدن اون دلباخته مهری شده و بعد از پایان جلسه، دیگه جواب تماس های مهناز رو نمیده.


مادر مهناز که از بلاتکلیفی دخترش ناراحته، با خانواده حمید تماس میگیره که کسب تکلیف کنه.

اما اونها با شرمندگی اعلام میکنن حمید دختر کوچکتر شما رو پسندیده و اونو می خواد!!!


مادر مهناز شروع به فحاشی کرده و گوشی رو قطع میکنه اما مهناز و مهری همه چیز رو می شنون...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   asraam  |  4 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  22 ساعت پیش