... مهناز مدتیه با «حمید» که یک راننده آمبولانسه در ارتباطه.
حمید در آستانه ۵۰ سالگیه اما تا به حال ازدواج نکرده و در تلاشه مهناز رو راضی کنه زودتر با هم ازدواج کرده و بچه دار بشن تا پدر پیرش که در بستر بیماریه، قبل از مرگ نوه خودش رو ببینه.
اما مهناز تمایلی به رسمی کردن این رابطه نشون نمیده و ترجیح میده دورادور با حمید رابطه داشته باشه چون از قبول مسئولیت زندگی مشترک با وجود دو بچه از ازدواج قبلیش، می ترسه و علاقه ای هم به بچه دار شدن مجدد نداره.
بالاخره حمید با اصرار زیاد موفق میشه قرار خواستگاری رو بذاره.
ولی از مهناز میخواد شب خواستگاری بچه هاش رو جایی بذاره و تمام آثار و وسایل بچه ها رو هم پاکسازی کنه و فعلا حرفی درباره اونها نزنه که خانواده ش نفهمن مهناز بچه داره، چون در این صورت با ازدواج اونها مخالفت میکنن.
از طرفی یاغی گری های علیار در مدرسه به اوج می رسه تا جایی که معلم از ناظم مدرسه، آقای «سام خانیان» میخواد مستقیما ورود کنه.
سام خانیان که خودش هم از شرارت های این پسر شاکیه، با مهناز تماس میگیره که برای تعیین تکلیف این بچه به مدرسه بیاد و تا رسیدن مادر، علیار رو به حیاط میفرسته.
اما علیار باز هم دست از شیطنت بر نمیداره.
وقتی مهناز به مدرسه میره، سام خانیان پرونده شرارت های علیار رو روی میز میذاره و برگه اخراج یک هفته ای رو تحویل مهناز میده.
اصرارهای مهناز برای توجیه رفتارهای پسرش راه به جایی نمیبره و ناظم برای تنبیه بیشتر، علیار رو از اردوی چند روزه مدرسه هم محروم میکنه.
مهناز که تصور میکرد در شب خواستگاریش، علیار توی اردو هست، حالا با چالش جدیدی روبرو شده و نمیدونه شب خواستگاری بچه هاش رو کجا پنهان کنه...