خواستم بخوابم چشامو بستم بعد چند دقه ی سنگینی سرمو گرف خواب ن میدونستم یچیزی ک بتونم هر چیزیو تصور کنم چشامو ک میخواستم باز کنم دویاره کشیده میشدم تو اون سنگینی تا اینکه هی اسم بابامو بلند صدا کردم تا بیرون اومدم ولی هیشکی صدامو نشنیده بود!
فشار زندگی نیس
هزار بار برام پیش اومده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
47 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
