4ماه نمیتونم برم خونمون کلا آنقدر هزینه رفت و آمدم زیاده و راه طولانی نمیتونم برم و بیام با هیچکی دوست نیستم خیر سرم ترم 4ام برم اونجا یاد اذیتایی که خانوادم و کردم میفتم چون افسردگی دارم هیچ دوستی ندارم حوصلم می‌ره باید یه چادر بکشم دور تختم تنها غذا بپزم و همش بخوابم که بیدار نشم حوصلم بره و غصه بخرم نمی دونم چیکار کنم اونجا هم شهر کوچیکیه و هیچی نداره هزینه هامم بالاست چه جوری خودمو سرگرم کنم مدام اونجا یاد گذشته و حسرت میخورم و حسرت یه خواستگارمو که خیلی خوب بود و بچگی کردم چن سال پیش رد کردم خیلی آدم مریض و افسرده ایم
خدارو شکر کن که موقعیتشو داری درس بخونی این برا خیلیا حسرته بعدم اونجا دوست پیدا کن خودتو تو جمع جا کن ی گوشه نشین خودتو افسرده کن لذت ببر از این دوران
بقول ارسطو نسل جدید چی میخوان چرا اینجوری شدید
ما بهترین روزای زندگیمون تو خوابگاه گذشت انقد میگفتیم میخندیدیم میدیدیم ۶ صبحه هنوز نخوابیدیم الانم دلم لک زده برا اون شبا ، دهه هفتادی بودیم
یهنی انقدررررر هزینه کرایه زیاده که نمیری خونتون؟ شمال به جنوب هم باشه بازم بنظرم بری پیش خانوادت بهتره
عزیزم باچندنفردوست شو
هم حوصلت سرنمیره هم افسردگی‌ت برطرف میشه
ازاین موقعیت استفاده کن حالت رو خوب کن
خودتو مجبور کن عادت های غلطت و عوض کنی برو سمت بقیه حتی اگر برات سخته باهاشون دوست شو دانشگاه کلاس میزارن اونارو شرکت کن ..همه توی گذشتشون چیزایی هست که حسرت بخورن اگر بخوای به اونا اهمیت بدی تمام زندگیت درحال حسرت خوردنی پس بی خیال شو من خودم خواستگار داشتم که الان شده شهردارشهرمون گذشته ها گذشته معلوم نیست با اونم چه آینده ای داشتم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
