من تو عقدم خونه ما با اونا سه ساعت راهه
بعد اونا چندین ماهه میگن بیایید خونمون به بابام گفتن بابامم دم تلفن میگ باشه ولی نمیره هی بهونه
حس میکنم پیش اونا بی ارزش میشم با این کار
از طرفی هم هروقت با مادرشوهرم حرف بزنم میگ بیایید اینجا بریم گردش فلان
منم گفتم تصمیم رو باباست
ولی اینا فکر میکنن من نمیزارم بیان
آخه پدرشوهرم میگفت تو زن بابات میتونین راضی کنین
آخه من بدبخت چکار کنم الان چه جواب بدم
بابام یه روز میگبریم به روز میگ نه