اون موقع ها که پر انرژی بودم و برای همه چیز تلاش میکردم منو خیلی محکم و باغیرت میدیدن آدمی که هرچی بخپاد همپن لحظه با ارادش بهش میرسه بخاطر اینکه وضع مالیمونم نسبت به اطرافیان بهتر بود خب ادم سرزنده و شادی بودم
بهم بشدت سخت گرفتن طردم کردن اذیتم کردن و هرروز احساس گناه داشتم خونوادم طرفداریمو نکردن و من توی ذهنم اینجوری فکر میکردم که لابد من بدم(واقعا گناهی نداشتم) بخاطر مریضی عصبیم مسخره شدم و
الان بزرگ شدم ولی تمام انرژیم تحلیل رفته تا جایی که تونستم جنگیدم تا جایی که تونستم بیشتر از چیزی که باید تلاش کردم دفاع کردم ولی بی نتیجه میدیدم از ضعیفا حمایت میشه ضعیفارو بیشتر میخوان
افسرده و بیحال شدم کسی نفهمید افسردگی دارم چندساله حتی خودم فکر میکردم واقعا کندم واقعا نفهمم واقعا اخلاقم بده
ضعیف شدم فکر کردم الانکه به هدفشون رسیدن و ضعیفم پس منو میخوان ولی دیدم نه ضرر که نمیرسونن ولی سودم ندارن بجاش هرروز و هر لحظه خودم دارم به خودم ضرر میرسونم
من سنم کم بود چرا کسی درکم نکرد!الانم درکم نمیکنن پس کی قراره منو بفهمن ورا بقیه رو میفهمن ولی منو نه؟!عجیبه
انرژی ندارم واقعاً خودم میدونم اگه تصمیم برای کاری بگیرم انجامش میدم بشدت رقابتی ام و خیلی راحت میتونم برنده شم ولی الان مثل بچه هام ینفر باید دستمو بگیره گم نشم انگار