2777
2789
عنوان

نظرتون در این مورد چیه

104 بازدید | 13 پست

شخصی که در موردش صحبت می کنم یه دختر مجرد سن بالا هست. لطفا فقط بر اساس حقایقی که میگم نتیجه گیری کنید.


 خیلی قبلتر پیش من گله کرده بود که فلانی به من گفت با مرد زن دار نباش. گفتم مگه با مرد متاهلی؟ گفت نه تهمته. بیشتر پرس و حو نکردم که اون خانم بر چه اساس این حرف رو زده.


تا اینکه چیزهایی که خودش تعریف می کرد به نظرم اخلاقی نیومد. آقای متاهلی هست در همسایگی ایشون که همسر و فرزندانش ایران نیستند.  این آقا با پدر و مادرش زندگی می کنه. طبقه مجزا. مثلا گفت میز خارجی خریده بود که خودش نتونست مونتاژ کنه. گفت زنگ زدم سیاوش اومد نصب کرد. در حالی که این خانم تنها زندگی می کنه. یا اومد سوسک رو کشت! یا داشتم می رفتم سفر بهش گفتم پام درد می کنه یورو خرید و خودش هم رفت از اون شخص گرفت و برام آورد و خیلی موارد اینطوری.

یه شب من پیش این خانم بودم. یه دفعه جیغ کوتاهی زد یه سوسک بزرگ زشتی بود. زنگ زد به کسی گفت ببین سوسک اومده. پنج دقیقه بعد اون آقا اومد و سوسک رو گرفت و رفت. قیافه اون آقا وقتی چشمش به خانم افتاد خیلی بشاش بود. 

نظر شما چیه؟ چرا من این صمیمیت رو نمی تونم درک کنم.

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

به وفور دیدم آقایونی که خانم و بچه ها رو می فرستن بره خارج کشور برای زندگی اینجا تنها نمی مونن

خانم ها هم اونقدر هوای زندگی خارج ایران مستشون می کنه که براشون مهم نیست شوهرشون اینجا چه می کنه

بله

آها این شد یه حرفی .باهاش حرف بزن بگو من باهات دارم تو خونه زندگی میکنم اینکارا برای بیرونه خونست دوست ندارم من تو خونم این آقارو زنگ بزنی یا هرچی سوسکه خودم میکشم و هر چیزه دیگه با آبروی من بازی نکن هر کاری میکنی بیرون این در تموم به همون آقا هم بگو همینو و نیاد دیگه خونتون

والا چی بگم مرد همسایه چرا انقدر باید صمیمی باشه ما بیست ساله خونهومادرم یه جاست پدر همسایمون همسن و سال منه همیشه اسممو با جون صدا میکنه ولی من انقدر خجالت میکشم نگاهشم نمیکنم چه برسه راش بدم تو خونه ولی خب من داییم وکیل و بیشتر پرونده هاش خانوادس چند وقت پبش میگعت این دخترای مجرد دهه شست و پنجاه افتادن به جون خانواده ها شوهرای بقیه میگفت امار طلاق خیانت و بردن بالا جالب اینه من مادرم متولد اردیبهشت شسته و یه دوست ۵۹ ای پیدا کرده بود مجرد بود بعد این خانم خیلی مذهبی بود بعد دو سه سال دوستی خونمونم میومد یه سری وقتی بابام از سر کار میومد حس کردیم با بابام گرم میگیره و خوش صحبته بعد چون پدرم بانکیه ادرس گرفت بره پیش بابام دیگه ما زنگ خطر برامون خورد مامانم زنگش زد خواستی بری پیش شوهرم بگو منم باهات بیام اخه منم کار دارم این فرداش پاشد رفت و مامانمو پیچوند دیگه خود بابام اومد گفت به مامانم قطع رابطه کن این دوستت قشنگ مدل حرف زدنش مشخصه میخواد با لاس زدن منو جذب کنه دبگه مادرم بهش زنگ زد گفت شوهرم دیگه اجازه نمیده رفت امد کنید خدارو شکر شرش کم شد

 در گنگ ترین حالت زندگیمم

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز