مامانم میگه بیا طلاهاتو بفروش بده به ما که بابات بره دبی کار کنه واقعاااا دوست ندارم این کارو کنم
اینقدر پرو پرو میگه خب تو که طلاهاتو میفروشی میدی به ما بعدا برات میخریم واقعاا نمیدونم چکار کنم
اگه شوهرم بفهمه مطمئنم دعوام میکنه مامانم میگه اصلا بهش نگو خب نمیشه نگم اون طلاهارو برام گرفته