دوستم و خواهراش
خواستگار می اومد مادرشون میگفت هیچی بلد نیست دخترم وقتی شوهر کردن انواع و اقسام کیک و ژله و شیرینی و غذا و دسر درست میکردن ک شوهراشون می اومدن تشکر میکردن از مادر خانمشون ک به به دستت درد نکنه با این دختر تربیت کردنت مادرشون میگفت تو دلم ترسیدم نکنه دخترام کاری کردن وقتی ازشون پرسید چطور مگه گفت کدبانو هستن خدایی درصورتی ک خونه پدر حتی ی سالاد شیرازی ساده درست نمیکردن فقط بخور بخواب کارشون بود