2777
2789

بمیرم برات منم همین شرایط داشتم تا ازدواج کردم الان دوتا خیابون فاصله داریم ولی ماه به ماه نمیرم خونشون دوست ندارم ببینمشون دلم میگیره شوهرم میگه چرا سر به مامانت نمیزنی هزار بهونه میارم یاد کاراشون میفتم اعصابم بهم میریزه

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خب نیاز ب اجازه نداری خودت برو

نمیذارن اینجا بدمیدونن بخصوص ک طلاقم گرفتم

8...(یک توآزردمرا..ویک جهان شادم نکرد..)...دلتنگی خیلی نامرده.ازیک جایی به بعد می شینی یه گوشه با بغض نگاه میکنی تا زندگی تموم بشه...۴آبان۱۴۰۱ عشقم برای همیشه ترکم کرد بعدازاون دیگ هرگز به هیییچکس اعتمادنمیکنم عاشق نمیشم تنهایی رو باجون ودل نگه میدارم خیلی دوسش داشتم صداش آرومم میکرد..ارزومه پشیمون بشه ی روزی برگرده ارزوش باش یک بار دیگ باهاش حرف بزنم فقط دنبالم بگرده وتوحسرتم بسوزه ک هییچ کس مث من دوسش نداشت...دلتنگم 😔😔دلم میخوادیکی بیاد دستموبگیره بلندم کنه بگه میدونم چقدرسختی کشیدی میدونم شبهات پر از دردبود میدونم چقداشک ریختی اما‌ازاین به بعد هرچ  قبل من بود فقط کابوس بود...یکی بیادکه نره یکی که ازچرت ترین چیزها براش حرف بزنم وخسته نشه ..🥀ب سلامتی اون روزی که  اونی ک ترکم کرد تاوان پس بده دلش مثل دل من بشکنه هرشب مث من اشک بریزه ازدلتنگی نابودبشه ب سلامتی روزی که داغ عزیزترین ادم زندگیش بره توی دلش بسلامتی روزی ک بیچارگیش روببینم..روزی اروم میشم ک  اون تاوان پس بده سنگدل نیستم ولی درحقم ظلم شد ب زور منواز خودش جداکرد..دوسال منو عاشق خودش کردوبا بی رحمی ترکم کرد پس ب سلامتی  شکست اون🥂دلم گرفته هیشکی نیست که ببینه غروبا چجوری  اشک روی گونم می شینه😔دلم میخواد خودمو بردارم برم یه جای دور خییلی دور هیچکس رونبینم حتی گوشیمم نبرم صدای کسی رو نشنوم..🥀..امیدوارم هرکجا هستی همیشه غمگین باشی.۱۰دی صدای شکستنش روشنیدم خدا جای حق نشسته
یا یادمه ی سری مس بابام خریده بود خونه اقوام من لنگه اشو دیدم گفتم عه منم از اینا دارم مامانم پرید ا ...

خوب پولتو نده مگه زوره  واقعا متاسفم براشون 

کاربری دست دو نفره من و عمه جونم 

یا یادمه ی بار دختر عمه ام گفت اگر برای دخترت خاستگار اومد سخت نگیر تو درس چیزی نیست بزار ازدواج کنه مامانم نه گذاشت ن برداشت گفت تا حالا ک کسی نیومده

اونموقع من گنکوری بودم دختر عمو و عمه هم تو رنج سنیم بود ک همش مامانهاشون تعریف خاستگاراشون را میکرد و عمه ام عمدا اینو گفت ک از منم اماری در بیاره

بعد اون حرف ک مادرم زد من شدم انگشت نمای کل فامیل دیگه شدم مخزن طعنه ها و تمسخر ها در حالی ک اونموقع واقعا دوتا خاستگار هم برام اومده بود ک بدم نبودن 

اما دختر عمه ام ی خاستگار داغون داشت ک عمه ام با تعریف از همون و پنهان کردن هویتش خیلی برای دخترش اعتبار جمع کرد

بعدم ک دختر عمه ام ک دو سالم از من کوچیکتر بود ازدواج کرد بنابر اون حرف مادرم ب خودشون اجازه دادن هر حرفی بزنن و هرجور میخاستن داغونم کردن ک من وارد فاز دوم افسردگی شدم افسردگی اولم ب خاطر ی سری مسائل دیگه بود

و جوری شد ک بعد اون اینهمه خاستگار برای من اومد هیچوقت برام موضوع خوبی نبود و دلم کثیف شد ب این موضوع

جالبه پدرم هم انداخت رو تای عمه هام و منو‌کرد مخزن طعنه و سرکوفت و دعوا ک‌چرا درس بخونی ازدواج کن اون سال من واقعا هیچ‌خاستگاری برام نمیومد و بعدش هم نیومد واقعا باید چکا ‌میکردم؟ و دعوا سر اینکه تو درس چسزی نیست

بعد جالبه اولین حقوقم را بابام گرفت جای ی خریتی ک کرده بود خرج کرد البته بعد برگردوند ولی رو دلم موند

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

خدا شاهده ی چوب کبریتم برای من ک دخترم و بزرگترم هستم نخریدن چند روز پیش گفتم دختر فلانی ازدواج کرده انقد طلا دادن انقد هدیه دادن ما هیچی نداریم ب فرض بخام ازدواج کنم ی شبه اینا را از کجا میشه جور کرد

مامانم‌محشر کبری ب پا کرد ک تو طما داری تو میخایی از ما بکشی هرموقع شوهر کردی ک ماهم میدیم تو‌منظور داری از گفتن این حرف

در حالی ک خدا شاهده منظور نذاشتم ک باید بدین و ...فقط میخاستم مادر دختری صحبت کنیم بهم کم کنه با پولای خودم بخرم

در صورتی ک دیدم نه این کلا مشکلش با ازدواج منه و نمیخاد چیزی بخره نیمخاد کلا من عروس شم دیگه منم چیزی نگفتم ولی. الاااان

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

خلاصه الان با ذوق و شوق داره میره برتی پسرش خاستگاری 

در حالی ک پسرش خونه و ماشین و خرج و مخارج گرفت

مغازه هم از بابام‌گرفته سرمایه مغازه هم گرفته

امروزم داشت توهین میگرد ک بابای فلانی برای پسرش مجرد بود شرویس طلا خریده

در صورتی ک پسره خودش خرید کارم میکنه ب باباش هم کمک میکنه حمایتم می‌کنه 

باباش فقط با پسراش تو خونه ساختن مشارکت کرد اینجوری ک‌ی زمین داشتن س تایی کار کردن ی خونه س طبقه ساختن برای س تاشون 

اما داداش من شبانه روز نشسته پا اینستا و فقط مامان باباش دارن میریزن ب پاش

در صورتی ک من ک دخترم و مثلا ناموسشون هستم تو ی شهر دیگه دارم هرروز صبح تا شب دو شیفت کار میکنم و مستاجرم

ی مدتم مریض شدم ب مامانم گفتم باید عمل شم اصلا ب روی خوذش نیاورد

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

خانواده دختره هم قبول کردن

دختره هم دختر بدی نیست من راضی ام ک بیاد تو خونه البته اونا هم با همین سیاست ک داداشم و سرمایه بابام را بردارن و برن سر زندگیشود دارن قبول میکنن

اما دلم میخاد با ی تلفن ناشناس زنگ بزنم و تمام رفتارهای پدر مادرمو از بچه اشون جبران کنم براشون

در حالی ک خبر دارم داداشم چ گند کاری هایی ک نکرده

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

خب

دیگه تموم شد اخریشم گفتم 

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

خانواده دختره هم قبول کردندختره هم دختر بدی نیست من راضی ام ک بیاد تو خونه البته اونا هم با همین سیا ...

خلاصه الان دلم میخاد زنگ بزنم و بگم 

اما دلم ب داداشم میسوزه میگم ب هر حال اونم سر و سامون بگیره داداشمه هرچی باشه

بعد میگم منم بچه این خانوادت بودم چرا ما رم پدرم انقدر ظلم کردن اونا هم ی جوری رفتار میکردن منم سر و سامون بگیرم

از طرفی میگم دختره گناه داره داداشم همه جور گوه کاری کرده اخلاق و شعورم نداره

از طرفی از خدا میترسم میگم بسپارم ب خود خدا خودش بهتر میدونه شاید اون دختر بشه امید داداشم و عذاب مادرم

از ی جای دیگه میگم تا کی باید دست رو دست گذاشت و سپرد ب خدا شاید این فرصت از طرف خود خداس

چرا مامانم اونموقع ک انقدر بدگویی از من کرد از خدا نترسید؟

شب و روزم داره قران میخونه و نماز

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

الان چند سالته؟

ماه دیگه میشم ۳۱

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

لباس خواستگاری

marxieh | 17 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز