من امروز خونه مامانم روضه داشتن موندم پیشش کمکش خونه رو مرتب کنم به شوهرم زنگ زدم ناهار بیاد گفت نه خستمه عصر شد زنگ زدم چندبار جواب نداد گفت خواب بودم گفتمش بیا دنبالم گفت نه بزار بخوابم یا میدونی با اسنپ بیا یا بمون منتظر خوابمو کنم کارامو کردم ۹ میام دنبالت منم ناراحت شدم تا یکم پیش پیام داده ۹ اماده باش منم بهش گفتم نه غیرتت میگه زنت با اسنپ بیاد وقتی شوهرش خونست بعد گفت برو بابا اصلا نیا والا
منم بهش گفتم اگر تو اینجوری خوشحالتری اوکی بعد گفت هرجور راحتی منم گفتمش هردفعه قشنگ میبینم چقدر پشتمو خالی میکنی