ناخواسته سر دومی باردار شد و به اصرار برادرم نگهش داشت،ی پسر بزرگتر داشت این یکی دختره وقتی به دنیا اومد شیرشم نداد گفت شیر خشکش میدم راحتترم الانم ک بچه ۸ماهشهه پوشک عوض کردن و شستن بچه و شیردادن با داداشمه،وقتی داداشمم نیست بچه رو میزاره تو خونه بچرخه فقط شیرخشک میدتش دوباره ولش میکنه تا بچه به گریه بیفته، به جاش بچه اولشو دوس داره و به اون محبت میکنه تا حدودی، ی هفتس خونه ماست بچه بدبخت تشنه ی محبته همش میره به سمت این و اون یکم محبتش کنن و کافیه یکم بهش بخندی میاد دنبالت، میزارتش جلو تلوزیون بشینه کارتون ببینه....
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! 🌷 دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰 برای شفا و سلامتی پسرم دعا کنید لطفا سپاس❤️