2777
2789

عین جنی که موهاشو آتیش زدن سریع  شستش خبردار شد که قراره برای عروسی که طرف پدریمم هست لباس بخرم زنگ زد بیا خودم بهت لباس قرض میدم خرج الکی نکن  گفتم عمه من سایزم با شما فرق داره لباست اندازم نمیشه گفت لباس نامزدیم رو بهت میدم اون موقع از تو هم لاغر تر بودم 😩 حالا نامزدیش همین سه سال پیش بوده که همون موقع هم دوبرابر من بود لباسش هم مدلش مال عهد بوقه از اون لباس فرفریا که زر و پر بهشون اویزونه هیچجوره حریفش نشدم قراره فردا بیاد لباساشو بیاره خونمون از بینش انتخاب کنم چجوری بفهمونم لباساش خیلی زشته و من توشون گم میشم

این روزا میگذره اما به سختی

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بگو یکی دیگه از دوستام یک لباس داره پسندمه قراره بهم قرض بده بعد برو بخر بگو لحظه آخر کنسل کردش

بی ارزش ترین انسان ها؛ اونایی هستن که خوب بودن  دیگرانو میزارن پای زرنگی خودشون 

نمیخواد بفهمونی

بگو نه ممنون، نمیخوام، میرم میخرم

خانوادتا هم یکم رازدار تر باشید چرا بقیه تا لباس خریدنتون رو هم باید بدونن

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز