و دیروز بعد از امتحان که باهم خونده بودیمش سریع فلنگو بسته بود قبل ازینکه من بیام بیرون رفته بود بعد من فکر میکردم همچنان توی دانشگاهه گفتم نکنه تو سالن امتحان حالش بد شده زنگ میزدم هم جواب نمیداد کل حیاط رو تو گرما گشتم به بقیه هم سپرده بودم اومد بیرون بهم بگن نگرانش شده بودم چون تو خطر افتادن بود برگشتم منتظر شدم امتحان تموم شه رفتم سالن دیدم نیستش
برای اینکه فقط یوقت منو نرسونه خونمون که تو مسیر خونشون بود ازش رد میشد و تحقیرم کنه تند تند پاشده رفته بی خبر خوب لااقل بهم خبر میدادی ک رفتی من که بابام میومد دنبالم چرا این رفتارو با من کرد
چون من گواهینامه ندارم💔و همیشه تو گرما اونقد می ایستم تا وقتی که بابام برسه
میتونست با من خداحافظی کنه و بره من هیچوقت در طول دوستیمون بهش مستقیم نگفتم منو هم برسون اصلا هیچوقت به کسی نمیگم این کارو برای من انجام بده حس میکنم تحقیر شدم
براش نوشته بودم حالت خوبه؟
۲ ساعت بعد جواب داده خوبم داشتم ناهار میخوردم گفتم من کلی دنبالت گشتم چرا بهم خبر ندادی که رفتی گفت وای چ کاری بود خوب میرفتی
اینقد دلم شکست دیروز رو کلا گریه کردم واقعا دلم شکست چون من تو دوستیم سنگ تموم گذاشتم همیشه ولی اون ی عذرخواهیم نکرد لااقل بگه ببخشید نگرانت کردم عزیزم ی رفتار خوب ی حرف خوب میتونست از دلم خارجش کنه