شغغلم رییس حسابداری بودم و تو کارم موفق بودم
واسه خودم خونه و ماشین خوب داشتم قیافه و استیل بدنیم خوب بود به خاطر ورزش حرفه ای که میکردم
ازدواج که کردم بچه دار شدم بعد همسرم گفت نباید کار کنی بچه نگه داری
هیکلم داغون شد و اضافه وزنم درست نشد
همون اول ازدواجم ماشینمو نیاوردم و گفتم وظیفه همسر ماشین بگیره برام و فروختم پولشو دادم برادرم قرض که هنوز بهم نداده
خونمم همسرم گیر داد بریم اونجا زندگی کنیم چون دوست نداشتم برم اونجا فروختم و زمین خریدم که الان با پول زمینه نصف اون خونهرو بتونم بخرم
هنه پس اندازمم تو رندگی خرج کردم
حلاصه همه چیمو از دست دادم