2777
2789
عنوان

با مادر شوهرم چه رفتاری داشته باشم

580 بازدید | 40 پست

سلام و شبتون بخیر


ماجرا از جایی شروع شده که مادرخونده همسر من معتقده از وقتی ما ازدواج کردیم همسرم لاغر شده و از ریخت افتاده در صورتی که حتی وزنش بیشتر هم شده ... هرچی بگم از شدت چرت و پرت بودن ماجرا کم نمیشه ... حالا این زن کاملا جدی شیش روزه که اومده خونه من ، به این بهونه که میخواد به پسرش برسه . حالا خونه اش یه ربع بیشتر با خونه ما فاصله نداره ... حالا از طعنه های روز اولش که تو فکر قر و فر خودتی به پسر  من نمیرسی و تو همش سرکاری واسه پسرم غذای درست درمون درست نمیکنی و... اینا گذشته الان پنج روزه خونه منه و با من حرف نمیزنه ، حتی یه کلمه! با اخم بهم نگاه میکنه و بهم پشت میکنه ... به بهونه شام و ناهار درست حسابی درست کردن اومده اما حالا من مجبورم واسه اونم غذا درست کنم ، همسرم گوشه خونه رو خالی کرده براش رخت خواب پهن کرده ، از صبح نشسته یه گوشه ، یا سرش تو گوشیه یا داره تلویزیون میبینه ... وظیفه پذیرایی از خانم هم افتاده گردن من . نمیدونم اون اومده مراقب همسر من باشه یا اومده ما مراقبش باشیم. به همسرم گفتم اگه فردا نره ، من میرم ... میگه نه گناه داره بابام رفته سفر این تنهاست این اومده به منو تو رسیدگی کنه . بعد من میگم مگه من و تو چه درد و مرضی داریم که این اومده به ما رسیدگی کنه تو هم داری میبینی بیشتر من دارم به اون رسیدگی میکنم . خلاصه که بحثمون شد و نزدیک سه ساعته من تنهام و اون نشسته پیش مادر خونده اش از هر دری حرف میزنن ... تحت شرایطی که هر وقت میخوایم باهم راجع به یه موضوعی طولانی مدت صحبت کنیم یا سرش درد میکنه یا کار داره ...

احساس بدبختی دارم واقعا . اگه فردا نرفت چیکار کنم باهاش؟

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

مهمونو که نمیشه انداخت بیرون ولی به نظرم حرفی نزن که روش نتونی وایسی مثلا میدونی نمیری نگو اگه نرفت ...

اخه واقعا رفتارش مزخرفه ، مگه نیومده به پسرش رسیدگی کنه مگه نمیگه من همش کار دارم خب بسم الله پاشو شام و ناهار درست کن دیگه نمیخواد بخوابی گوشه خونه 

خب رو نده واسه چی زیادی پذیرایی می‌کنی یه کوکو بپر تمام خودت سرگرم کن

من چایی واسه خودم میریزم ببرم اتاقم خب میگه اخ مادر یکی نیست یه لیوان چایی بده دست ادم ...

خب رو نده واسه چی زیادی پذیرایی می‌کنی یه کوکو بپر تمام خودت سرگرم کن

من چایی واسه خودم میریزم ببرم اتاقم خب میگه اخ مادر یکی نیست یه لیوان چایی بده دست ادم ...

این دفعه به هر بهونه ای برم بابام احتمالا دیگه نذاره برگردم...

پس نرو 

خیلی سخته میدونم خیلی احساس تنهایی میکنی

اما به این میگن ازدواج

چند سال اول فقط باید تو جنگ باشی جنگ با خانواده شوهر جنگ با حرفای فامیل شوهر و حتی جنگ با خود شوهر

پس به این زودی وا نده

لازمم نیست احترامشو نگه داری هر بزرگتری لایق احترام نیست

من چایی واسه خودم میریزم ببرم اتاقم خب میگه اخ مادر یکی نیست یه لیوان چایی بده دست ادم ...

اسی این کارت واقعا زشته

چایی ببری تو اتاق تنهایی بخوری

باید دوتا بریزی یکی برا اون ببری کوفت کرد که کرد نکرد جلوش بریز تو سینک

پس نرو خیلی سخته میدونم خیلی احساس تنهایی میکنیاما به این میگن ازدواجچند سال اول فقط باید تو جنگ باش ...

واقعا سرم سوت میکشه از این حجم وقاحت و بیشرمی این زن

اسی این کارت واقعا زشتهچایی ببری تو اتاق تنهایی بخوریباید دوتا بریزی یکی برا اون ببری کوفت کرد که کر ...

مطمئن باش قبلش ازش پرسیدم که میخوری بهم اخم کرده رو برگردونده که من فقط واسه خودم ریختم 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز