ماجرا از جایی شروع شده که مادرخونده همسر من معتقده از وقتی ما ازدواج کردیم همسرم لاغر شده و از ریخت افتاده در صورتی که حتی وزنش بیشتر هم شده ... هرچی بگم از شدت چرت و پرت بودن ماجرا کم نمیشه ... حالا این زن کاملا جدی شیش روزه که اومده خونه من ، به این بهونه که میخواد به پسرش برسه . حالا خونه اش یه ربع بیشتر با خونه ما فاصله نداره ... حالا از طعنه های روز اولش که تو فکر قر و فر خودتی به پسر من نمیرسی و تو همش سرکاری واسه پسرم غذای درست درمون درست نمیکنی و... اینا گذشته الان پنج روزه خونه منه و با من حرف نمیزنه ، حتی یه کلمه! با اخم بهم نگاه میکنه و بهم پشت میکنه ... به بهونه شام و ناهار درست حسابی درست کردن اومده اما حالا من مجبورم واسه اونم غذا درست کنم ، همسرم گوشه خونه رو خالی کرده براش رخت خواب پهن کرده ، از صبح نشسته یه گوشه ، یا سرش تو گوشیه یا داره تلویزیون میبینه ... وظیفه پذیرایی از خانم هم افتاده گردن من . نمیدونم اون اومده مراقب همسر من باشه یا اومده ما مراقبش باشیم. به همسرم گفتم اگه فردا نره ، من میرم ... میگه نه گناه داره بابام رفته سفر این تنهاست این اومده به منو تو رسیدگی کنه . بعد من میگم مگه من و تو چه درد و مرضی داریم که این اومده به ما رسیدگی کنه تو هم داری میبینی بیشتر من دارم به اون رسیدگی میکنم . خلاصه که بحثمون شد و نزدیک سه ساعته من تنهام و اون نشسته پیش مادر خونده اش از هر دری حرف میزنن ... تحت شرایطی که هر وقت میخوایم باهم راجع به یه موضوعی طولانی مدت صحبت کنیم یا سرش درد میکنه یا کار داره ...
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.