مامانم الان ۲۴ روز اینا فوت کرده ما خونه خواهرم بودیم بعد از خانوادم شوهرم و دامادمون حرف زدن که بابام تنهاست اینا بعد شوهرم برداشت گذاشت گفت باید بره زن بگیره... منم گفتم درست حرف بزن با خنده گفت ...بعد گفت پس چی مرده بابام ۷۶ ایناست گفتم چرت نگو ما هستیم راش میبریم... با خنده گفت تو نمیخواد بعدش گفت حقیقت هست ...مامان من خالش هست من داغدار هستم نباید میگفت گفتم یعنی بقیه هم بگن تو هم بگی ... بعد دعوا کردیم فحش و فحش کاری ... ازش متنفرم بهش گفتم اول طلاق منو بده بعد بخند... گفتم بابای خودت برم زن بگیره
اعصابم خیلی خورده نمیخوام ببینمش میخوام ازش جدا شدم کلا باهم نمیسازیم