2777
2789

شیرین ترین یا مسخره بازی های بچگانه لحظه ای که تو یادتون مونده خودم ی بار اوایل ازدواج هرکاری کردم شوهرم بیدار نمیشد چشماشو باز میکرد از تخت نمیومد پایین منم هی میومدم بهش گیر میدادم پاشو پاشو اخرش گفت فک کن پیر شدم فلجم پاهام کار نمیکنه منو چطوری میبری منم به هزار زحمت از تخت انداختمش پایین پاهاشو بلند کردم گفتم من پاهاتو میارم تو هم بالاتنتو بکش بریم پذیرایی داشتم زور میزدم پاهاشو حمل کنم ی صدایی ازم دراومد شوهرم نشست وسط اتاق غش غش میخندید منم از خجالت سرخ شدم دارم گریه میکنم با صدای بلندم دعواش میکنم ابرومو بردی اونم میگه بابامن فلجم گوشامم کره بیا بلندم کن بریم اخرش ی نیشگون محکم از وسط پاش گرفتم شفا یافت😂😂😂😂

وقتی قبل از ازدواج پیام داد که 

در جانم رسوخ کردی بدون تو نمیتونم...

وقتی بعد از محضر کنار زاینده رود صورتم را بوسید و دستم را گرفت ...من یه دهه شصتی هستم که تا قبل از ازدواج دستمم نذاشتم بگیره🫠😁


من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی... چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی...  یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود... آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود😍 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وقتی قبل از ازدواج پیام داد که در جانم رسوخ کردی بدون تو نمیتونم...وقتی بعد از محضر کنار زاینده رود ...

چع قشنگ خوشبخت باشی عزیزم چقد باهم دوست بودید؟ ما زمان دوستی بوس و بغل داشتیم ولی بیچاره تو  کف کارای دیگه بود بعد صیغه محرمیت مستقیم برد خونشوو

چع قشنگ خوشبخت باشی عزیزم چقد باهم دوست بودید؟ ما زمان دوستی بوس و بغل داشتیم ولی بیچاره تو کف کارا ...

مرسی عزیزم

ما دو سال فراز و نشیب داشتیم تا خانواده ها رضایت دادن 

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی... چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی...  یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود... آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود😍 

من دوران مجردیم تخت داشتم تو اتاقم ولی روش نمیخوابیدم معمولا رو زمین میخوابیدم میترسیدم بیفتم از روش. بعد از عروسی وقتی برای اولین بار با شوهرم رو یه تخت دونفره خوابیدیم، دم دمای صبح بود یه ملق زدم تو خواب، پام خورد به آباژور، با بالشتِ زیر سرم افتادم رو زمین، یه پام رو تخت بود، خودم و یه پای دیگم رو زمین. دیدم شوهرم ترسید بلند هی میگه یاااااحسین یااااحسیننن چرا اینجوری میکنیییییی؟؟؟😂😂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792