من همونی بودم جونم واسش در میرفت...
تازگیا بهش بی احساس شدم...
هنوز سر خونه زندگی مون نرفتیم
بنا به دلایلی چهار سال گذشته و عروسی نکردیم
دیگه وقتی بهم زنگ نمیزنه.😔.. دلتنگش نمیشم💔 اصن دل کندم ازش
نمیدونم چرا..
شاید دعا خوردم کردن.. خدا لعنتشون کنه
شاید ازبس بدی کرده خودم کنار زدمش
....
قلبم براش نمیزنه دیگه ... نمیخام جدا بشم . زندگیمو با وجود مشکلات دوست دارم همه زندگیا بالا پایین داره.
هرشب تو خواب میبینم با یه مرد غریبه ازدواج کردم😔 اونم خیلی منو دوست داره برام خونه تهیه کرده کنارشم رود خونه ولی اطراف کویر بود...
حالم خیلی بهم خورد.. احساس میکنم دعا برام گرفتن ازش جدا بشم و با یکی دیگه ازدواج کنم.. من سابقه نداشتم اینجور خوابای چرت ببینم...