از سوزن و امپول مثل خون بگیرن از توی رگ بکشن بیرون و اینا ببینم حالم بهم میخوره بعد فردا میخوام برم ازمایش بدم🥺🥺🥺 چه کنم
من واقعا در برابر کسی که بخواهد به من درسی از ادب پارسی بدهد سرتا پا به گوش می ایستم و با سری از تواضع و قلبی اکنده از شوق اشتیاق به درسهایش با گوش جان دل میسپارم و در کمال سادگی قلبم رو چونان زمین شخم زده و اماده کشت تحویل دستان سبزش میدهم تا بذر های دانش را در وجود تهی من بیفاشند و مرا از جهلی که دانش پنداشتمش نجات دهد...
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
بشدت درکت می کنماز آمپول وحشت دارممممممولی عنوانت😂😂
برو خداتو شکر کن یه سال امتحان زیست کلا دوتا فصل رو نخوندم چون مربوط به قلب و رگ و خون و.... بود چندشم میشد🤕🤕
من واقعا در برابر کسی که بخواهد به من درسی از ادب پارسی بدهد سرتا پا به گوش می ایستم و با سری از تواضع و قلبی اکنده از شوق اشتیاق به درسهایش با گوش جان دل میسپارم و در کمال سادگی قلبم رو چونان زمین شخم زده و اماده کشت تحویل دستان سبزش میدهم تا بذر های دانش را در وجود تهی من بیفاشند و مرا از جهلی که دانش پنداشتمش نجات دهد...
نه دوره بهیاری رفته بودم کسی نبود روش تمرین کنم به خودم سرم وصل میکردم 🫠
سرم گیج رفت از حرفت....
من واقعا در برابر کسی که بخواهد به من درسی از ادب پارسی بدهد سرتا پا به گوش می ایستم و با سری از تواضع و قلبی اکنده از شوق اشتیاق به درسهایش با گوش جان دل میسپارم و در کمال سادگی قلبم رو چونان زمین شخم زده و اماده کشت تحویل دستان سبزش میدهم تا بذر های دانش را در وجود تهی من بیفاشند و مرا از جهلی که دانش پنداشتمش نجات دهد...
فقط میتونم بگم شل بگیر هرچی بیشتر مضطرب باشی بدنت هم بیشتر دردوحس میکنه سعی کن حواستو ازش پرت کنی ...
نه نگاه حالم بهم میخوره از دیدن اون لحظه ....
من واقعا در برابر کسی که بخواهد به من درسی از ادب پارسی بدهد سرتا پا به گوش می ایستم و با سری از تواضع و قلبی اکنده از شوق اشتیاق به درسهایش با گوش جان دل میسپارم و در کمال سادگی قلبم رو چونان زمین شخم زده و اماده کشت تحویل دستان سبزش میدهم تا بذر های دانش را در وجود تهی من بیفاشند و مرا از جهلی که دانش پنداشتمش نجات دهد...
ی آبرویی ازم رفت شهریور ۴۰۲ سر خون گرفتن که نگو نپرس🤣تازه میخوان برم دوره تزریقات درمانگاهی و بیمار ...
من بعدش دستم کبود شد خیلی وحشتناک منظره بدی بود.
من واقعا در برابر کسی که بخواهد به من درسی از ادب پارسی بدهد سرتا پا به گوش می ایستم و با سری از تواضع و قلبی اکنده از شوق اشتیاق به درسهایش با گوش جان دل میسپارم و در کمال سادگی قلبم رو چونان زمین شخم زده و اماده کشت تحویل دستان سبزش میدهم تا بذر های دانش را در وجود تهی من بیفاشند و مرا از جهلی که دانش پنداشتمش نجات دهد...