اومدم خونه مادرشوهرم. شهرشون با ما ۳ ساعت فاصله داره. امشب میخواستیم بریم مراسم مسجد نزدیک خونشون. چون شهرشون کوچیکه، همه همو میشناسن. یه مانتو جدیدا از ایرانیان خریدم. قیمتش اونقدر زیاد نبود. ولی خب از نظر خودم مانتوی مرتبی بود و در حد مجلسی اونچنانی نیست اما خب از نظر خودم قشنگه و میشه تو مراسما حداقل زیر چادر پوشید.
داشتیم حاضر میشدیم بریم منم اونو پوشیدم. سورمه ای بود و روش نوشته های انگلیسی داشت. بهم گفت مانتوی مشکی نداری؟ خب من مانتوی مشکی آوردم اما دم دستی بود و به نظر خودم اون مانتویی که پوشیده بودم خیلی قشنگ تر بود. بهم گفت چون شب مراسمه، مشکی بپوش. بعد گفت وقتی میخوای بیای اینجا، لباس مرتب هم با خودت بیار که اگه یه وقت جایی خواستیم بریم داشته باشی. بعد گفت حالا از من ناراحت نشی.
خیلی ناراحت شدم. با ۳۰ سال سن دیگه کم مونده دیگران بهم بگن چی بپوش چی نپوش. اونم مادرشوهر...
شما جای من بودین چیکار میکردین؟