چن ساله دوستیم تا اینکه اومد خواستگاری (مامانش چون مخالف بود نیومد)بعد خواستگاری دیگه همه چی متوقف شد تا الان! منم جدیدا تموم کردم باهاش قسمم داد بیا ببینمت رفتم همش میگه یکمم منتظر بمون من از ازدواج ترس دارم میترسم نتونم خوشبختت کنم میترسم بعدا کم بیارم گریه کرد گف حتی میرم پیش روانشناس خوب شم اگه خوب نشدم برو. من واقعا نمیفهممش نه میزاره برم نه میتونه بیاد جلو😐 دلیلشو نمیفهمممم و این دیوونم میکنه کاش یکی میدونست دردش چیه
پندی برای یک عمر: نگذار مردم درباره ات زیاد بدانند🤞🎀💟🌾