کنکور داده بودم رتبه ها اومده بود باید انتخاب رشته میکردم های رفیقام رفتم دانشگاه مامایی و...
من خونه داشتم غذا درست میکردم برای بابام خواهر برادرم
الان نه پدری مونده
نه خواهر برادری برام کاری کردن
و نه حتی مادری
لعنت بر این دنیا
خسته شدم از زندگی از همه چی
الآنم پیش مامانم زندگی میکنم ولی هیچ حالم خوب نیست همیشه همیشه افکار خودکشی توی سرم هست فقط کافیه یک روز بمونم توی خونه مریض میشم و گریه و حال بدی