مادرشوهرم خیلی بهم کم محلی کرد در عوض برا اون دوتا جاریم از جون و دل مایه گذاشت یادم میفته دلم برای خودم میسوزه شما چطور با کم محلی مادر شوهر کنار اومدید
به هیچ جام نیست بدرک
ب تخم ۳پسرام..
به یه ورمه
خدارحمتش کنه مادرشوهرمن باهام قهر میکرد بدون اینکه بفهمم چرا
برو شکر کن . آویزون نمیشه بهت
اون کم محلی میکنه از خداتم باشه
مادر شوهر منم طرف جاریمو میگیره ولی دیگه واسم مهم نیس هرچقدر حضورشون تو زندگیم کمرنگ تر بشه آرامش بیشتری دارم
اصلا دلمم نمیخواد روشونو ببینم
من کم محلی میکنم نه اون
بیخیال بابا اصلا خودتو ناراحت نکن یروز هم میرسه اون متحاج تو میشه تو بهش رو نمیدی دنیا دار مکافات
من الان از نامزدی تا الان مادر شوهرم و خواهرشوهرام پشت جاریم هستش از اون میترسن از ترسشون هرکاری میکنن واسش ولی برای من از اولم برام مهم نیس ن بهشون زنگ میزنم و ن خودشیرینی
خوشم نمیاد آویزون خانواده شوهر بشی هرچقدر از آدم دور باشن آرامش بیشتری داری
مادرشوهرم جاریمو خونه دار کرد ما همچنان مستاجر برای بقیه جاریام چقدر احترام میذاره حالا خوبه اونا فقط پولشو میخوان آخرین بار طبق معمول بهمون شام نداد با این تفاوت که گفت ما شام نداریم شب اومدیم خونمون بعد از رفتن ما واسه همون جاریم شام پخت خیلی چیزای دیگم هست که به حق همین اذانی که دارم می شنوم واگذارش کردم به خدا لحظه ای نیست به خاطر رفتاراش ذهنمو مشغول نکنم ای کاش عروس بدی بودم حداقل اینجوری دلمو قانع میکردم نه با من خوبه نه شوهرم ونه پسرم منم دوماهه از اون شب دیگه پامو خونش نذاشتم به شوهرمم گفتم تو هم حق نداری بری باورت میشه هر چقدر خونمون جلوتر میره این زن حالش بد میشه
شوهر منم مثل بقیه برادر هاش یه حقی پیش پدر مادرش داره چه عاطفی چه مالی ولی ما هیچ کدوم را ندیدیم همیشه تنها بودیم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
32 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
