من از صبحه پیاده رفتم افتادم دنبال کارای وام همسرم ک بره بده برای خودش یچی بخره چون مرخصی نمیتونست بگیره من رفتم بخدا از ۸ تا ۲ یعنی من پیاده هی از اینور شهر ب اونور شهر پاهام کبود شده کلا باد کرده الان
(دیشب من کلی گفتم فردا زود بیا ۵ بیا ک برقا رفت من تنها نباشم میترسم گفت ن فلان بسار داد زد سرم)
اومدم زنگ زدم کی میای میگه من یا ۵ میام با داداشم میرم بیرون یا ۸ میام😐گفتم من از صبحه دارم میدوعم برای کارای تو بعد دیشب متتتو کشیدم زود بیای خونه داد زدی سرم الان خودت بریدی و دوختی میرم بیرون بخدا من التماس میکنم منو تا سرکوچه ببره حوصلم سر رفته نمیبره ته تفریحمون خونه مامانشه اونم باید کلی حرف بخورم برگردم