من نزدیک س ساله عقدم و شوهرم تهرانه یعنی من عقدم تهران بوده مادرم اونجا خونه داره از پارسال برج هشت اومدیم شهرستان تا همین الان نزدیک ده ماهه شهرستانم خب شوهر من یبار اومد پارسال دیگ نیومد قرار بود. ما عید بریم که نرفتیم حالام میگم بیا بریم تهران به مادرم حداقل با اون شوهر اشغالم حرف بزنم اگر بشه زندگی کنیم اگرم نشه که تمومش کنم حداقل بعدا طلاق شد حسرت اینک باهاش حرف نزدم نخورم اما عین خیالش نیست میگ من کارای خونم مونده خودت تنها پاشو برو منم دلم نمیاد تنهایی آخه چیکار کنم من
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ولی خانواده من بودن زودتر بسیج شده بودن منتظر من نبودن😂
قیمت آدمارو موقعیت و زمان مشخص میکنه تو خوشیا که همه ی قیمتن!دل نبند به خوشی های زود گذر اینو الان خوندی ولی بعدا میفهمی..به خودتماعتماد نکن اعتماد دو سر باخته زندگی مثل ی تئاتره با تجمع نقاب ها...