پادشاها جُرم من را در گذار
من گناهکارم و تو آمرزگار
تو نکو کاری و من بد کرده ام
جرم بی پایان و بی حد کرده ام
سالها در فسق عصیان گشته ام
هم قرین نفس و شیطان گشته ام
بیگناه نگذشته بر من ساعتی
با حضور دل نکرده طاعتی
ای خدایا تو ببخش این جُرم من
در دلم نور بیفکن شعله ام