2777
2789
عنوان

بنظرتون با این مادرشوهر چه کنم

176 بازدید | 18 پست

در حد عادی باهم صحبت میکردیم نه خیلی شوخی شدید نه خیلی سرسنگینی 

قبلا زیاد میرفتیم خونشون الان در هفته یکبار 

میرفتم خونشون هم مثل خونه ی بقیه رفتار میکردم نه مینشستم نه زیاد کار میکردم 

همه چی متعادل بود

خلاصه یه شب توی جمع پیش فامیلای خودش به من یه توهین خیلی بدی کرد البته به شوخی بودا 

ولی واقعا حس بدی گرفتم حس کردم با خاک یکی شدم 

حالا الان مریض شده پیام داده برام زنگ نمیزنی دلم خوش باشه من مریض شدم تو زنگ نزدی و...

مریضیشم اینطوریه که اگه خونواده ی خودش باشن میزنه و میرقصه اگه جلو ما باشه همش میگه اخ پام اخ کمرم اخ فلان جام 

هی هم زنگ میزنه به شوهرم میگه دارم میمیرم از درد تو نمیایی پیشم خلاصه از این حرفا 

حالا الان پیام داده میگه تو برام زنگ نزدی

من چیکارش کنم واقعا؟؟

از طرفی هم اگه در همین حد باشه که بسه میدونم زنگ میزنه به شوهرم هزار تا حرفم میزاره روش و اخرشم منو بده میکنه 

خیلی دلم میخواد اگه شوهرم چیزی گفت با سیاست جوابشو بدم ولی من خر تا چیزی میگه شروع میکنم به سفره ی دلمو باز کردن که بهم توهین کرده و...

شما جای من باشین به شوهرتون چی میگین؟

یا رفتارتونو با مادرشوهرتون تغییر میدین؟ 

قبلا هم توهین میکرد ولی چون تنها بودیم میگفتم خب من بگذرم ولی اینسری توی جمع بود در حدی که بچه های کوچیک الان منو مسخره میکنن

سری قبل رفته بودیم خونشون من دو دقیقه رفتم تو حیاط اومدم دیدم داره با شوهرم پچ پچ میکنه 

تا منو دید دیگه صحبت نکرد 

دو سه روز بعدش شوهرم گفت یه زنگ برای مامانم بزن خبرشو بگیر 

منم زنگ زدم 

در حالی که هیچوقت شوهرم نمیگفت زنگ بزن

و خودشم نصفه نیمه گفت مامانش چیا گفته( گفته زنگ نمیزنیو من ناراحتمو فلان جا اینجوری کردی و...)

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

مگه چی گفت بهت

فکر کن توی جمع همه نشسته بودیم منم کلا عروس یکساله خونوادم 

یهو به بچه ها گفت پاشن ادای منو در بیارن 

این هی میگفت اونا هم در میاوردن اینم میخندید

شوهرمم میگفت بده نکنین بشینین

ولی این هی میگفت فلان اداشم در بیارین 

باز بچه ها مینشستن باز بلندشون میکرد میگفت این ادارم در بیارین 

یه زنگ بزن حالش بپرس که چیزی برای گفتن نداشته باشه گله کنه... 

همسرت هم چیزی گفت میدونم سخته چیزی نگو گله نکن اگه زنگ زدی  به همسرت بگو زنگ زدم حالش پرسیدم بعدش حرف عوض کن 

اگرم ک زنگ نزدی همسرت گله کردنی بگو باشه یه زنگ میزنم حالش میپرسم بعد بحث عوض کن...

فکر کن توی جمع همه نشسته بودیم منم کلا عروس یکساله خونوادم یهو به بچه ها گفت پاشن ادای منو در بیارن ...

همونجا قشنگ بلند میشدی و خونه رو ترک میکردی بشدت زشت بوده کارش، الان هم همون هفته یکبار کافیه، حد و اندازه نگه نداشتی که باهات احساس به اصطلاح راحتی کرذن بعضی خانواده های همسر لیاقت صمیمی بودن رو واقعا ندارن 

همسرت هم حرفی زد با ارام‌ش بگو از اون اتفاق ناراحتم و بنظرم همین مقدار ارتباط کافیه حرمت ها حفظ میشه

ببین مادر همسرت هست و تو به هر حال عروس اش هستی.از این قصه ها همه دارن و خوب تربیت و فرهنگ همه آدمها تو یه کفه نیست . شخصیت خودت رو حفظ کن و در حد شخصیت خودت احترامش رو به جا بیار. انسان خوب کار خوب رو نمی کنه به این دلیل که کار خوبش به یاد اون کس بمونه و یا حتی دیگران .انسان خوب کار خوب رو انجام میده چون می ونه این کار همون کار درسته این رو امام علی میگه . البته نباید در رفتارمون میزان تعادل رو هم فراموش کنیم و همیشه تصمیم هامون باید با فکر و عقل باشه و حتی کمی سیاست چاشنی روابطمون کنیم. احساسی رفتار نکن ولی زیرک باش. از طرفی با قول حضرت عیسی از کوزه همان برون طراود که در اوست.

سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواندکه نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص درآییقصه عشق “انسان” بودن ماست . . .
همونجا قشنگ بلند میشدی و خونه رو ترک میکردی بشدت زشت بوده کارش، الان هم همون هفته یکبار کافیه، حد و ...

شوهرم گاهی طرف منه گاهی طرف خونوادش 

ثبات رفتاری نداره 

بهش میگم منکه نمیتونم چیزی بگم نقطه ضعفمو بفهمن حداقل تو یه چیزی بگو 

میگه به منچه تو به بچه اداتو در میاره حسادت نکن 

مشکلی داری خودت بهشون بگو

فکر کن توی جمع همه نشسته بودیم منم کلا عروس یکساله خونوادم یهو به بچه ها گفت پاشن ادای منو در بیارن ...

شاید میخاسته ابراز وجودکنه. مادربزرگ منم همینجوری بود میخاست بقیه بهش توجه کنن اینکارارومیکرداگه هیججوره ازدلت درنمیاد زنگ بزن حالشو بپرس! ولی نرو بایه سرالکی  برو

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز