در حد عادی باهم صحبت میکردیم نه خیلی شوخی شدید نه خیلی سرسنگینی
قبلا زیاد میرفتیم خونشون الان در هفته یکبار
میرفتم خونشون هم مثل خونه ی بقیه رفتار میکردم نه مینشستم نه زیاد کار میکردم
همه چی متعادل بود
خلاصه یه شب توی جمع پیش فامیلای خودش به من یه توهین خیلی بدی کرد البته به شوخی بودا
ولی واقعا حس بدی گرفتم حس کردم با خاک یکی شدم
حالا الان مریض شده پیام داده برام زنگ نمیزنی دلم خوش باشه من مریض شدم تو زنگ نزدی و...
مریضیشم اینطوریه که اگه خونواده ی خودش باشن میزنه و میرقصه اگه جلو ما باشه همش میگه اخ پام اخ کمرم اخ فلان جام
هی هم زنگ میزنه به شوهرم میگه دارم میمیرم از درد تو نمیایی پیشم خلاصه از این حرفا
حالا الان پیام داده میگه تو برام زنگ نزدی
من چیکارش کنم واقعا؟؟
از طرفی هم اگه در همین حد باشه که بسه میدونم زنگ میزنه به شوهرم هزار تا حرفم میزاره روش و اخرشم منو بده میکنه
خیلی دلم میخواد اگه شوهرم چیزی گفت با سیاست جوابشو بدم ولی من خر تا چیزی میگه شروع میکنم به سفره ی دلمو باز کردن که بهم توهین کرده و...
شما جای من باشین به شوهرتون چی میگین؟
یا رفتارتونو با مادرشوهرتون تغییر میدین؟
قبلا هم توهین میکرد ولی چون تنها بودیم میگفتم خب من بگذرم ولی اینسری توی جمع بود در حدی که بچه های کوچیک الان منو مسخره میکنن