من شاید بگم مامانم رو حلال نمیکنم
ولی شاید دلم رحم اومد اون دنیا حلالش کنم
نمیدونم خیلی روی مادرم و همسر سابقم کینه دارم خیلی و خیلی دلم چرکین هست
همسر سابقم رو حلال نمیکنم و گذاشتم کنار
ولی رفتار وشخصیت مامانم اصلا خوب نیس
مهر مادری نداره
زمانی مدرسع میرفتم ب تغدیه ما اهمیت نمیدادـ از گرسنگی آب میخوردیم
میوه میگرفت خودش و بابام میخورد برای ما هرگز نمیدادن
موز هارو داخل نون خشک ها قایم میکردن نمیدونستن ک ما تو رشد هستیم
و باید بخوریم
خرما میخریدن میگفتن شما نخورین
جدا ازراین خیلی ب اخلاقی کشیدیم
وقتی مهمون میامد خونه هیچ شامی ب ما نمیرسید
الان مامانم نوه دار شده من خودم بچه دارم
مامانم غذا هاش کمه
اصلا سیر نمیشیم
مدام میگه غذا باید اینجور درست کنی که تو قابلمه نمونه
گفتم نمونه ک سیر نشیم؟؟
پشت سر هر بچه یک حرفی میزنه
من اصلا محلش نمیدم دو رو و دو رنگه
اصلا دخترهارو قبول نداره
یک آدم احمقی هست نمیدونم این چ مادریه
خیلی زرنگه
اصلا جم نمیخوره خونه رو مرتب کنه بدبخت ابجیم شده نوکر این خونه
خیلی حرف ها پشت سر من میگه این مادر
بهم میگه بز بهم میگه عقل نداری
حلالش نمیکنم تعنه زیاد میزنه
خدارشکر ازدواج کردم اصلا دلم نمیخاد برگردم ب اون خونه