چند وقته مثل خوره افتاده به جونم این ماجرا
میترسم بخوابم و تو خواب بمیرم
از مرگ نمیترسم اما دلم میخواد اگه میمیرم هم با چشم باز بمیرم نه اینکه تو خواب برم و...
اعصابم خورده به هر کی میگم مسخرم میکنه
ولی دغدغه منه و وسواس فکری بدی گرفتم
باور کنید شب نمی خوابم اصلا روز هم مگه بیهوش بشم از خستگی
دکتر مغز اعصاب هم رفتم فلوکستین داده بهم و ...تازه ۵ روزه شروع کردم تاثیری هم نداشته
چقد ناراحتم و چقد احساس بدی دارم.دلم میخواد بشینم زار بزنم
بدتر اینکه همه فکر میکنن اداست...دست خودم نیست به خدا...
تا حالا کسیو دیدید اینجوری باشه؟