الان ماه آخر بارداریم، خونه بابام شهر دیگست بخاطر دکتری اومدم خونه بابام چندروزه، امشب زنگ زد شوهرم فهمیدم من نیستم رفیقاش میاره خونه منم اعتراض کردم گفت به تو ربطی نداره ناراحت شدم گوشی قطع کردم هرچیم زنگ زد جواب ندادم نتونستم حرف بزنم اصلا گریم گرفته بود، پیام داد دیگه پیامی نده و این حرفا منم گفتم اشتباه کردم باهات ازدواج کردم و جوری شد هردومون گفتیم این زندگی نمیخواییم، کاش باردار نبودم الان دغدغم اینه با یه بچه چکار کنم اصلا چطور به مامان بابام بگم
گلی آدم داخل بارداریش روحیاتش حساس میشه مردا تا عصبانی میشن به تنهایی نیاز دارن بزار خودش آروم شد باهات حرف میزنه
چرا هر بحثی میکنین سریع به طلاق فکر میکنین همه آدما مشکل دارن بحث میکنن کلمه طلاق رو عادی جلوه ندین واسه هر بحثی هم به زبون نیارین این کلمه رو ک عادت میشه براتون.الان هم نگران نباش بگیر بخواب
درسته ولی بعید بدونم چرت وپرت بوده چون واضح گفت نمیخواد دیگه این زندگیو، بعد اصلا کسیکه درمیاد میگه به تو چه میشه دیگه دوسش داشت؟ کاش زودتر شناخته بودمش😔
طلاق بگیر بچه رو هم بده بهش اگه میخوای توهم ببرش اصلا بچه مانع جدا شدن نیس ببین بچه تو چی میکشه بعدا بخاطر بچت جدا شو الان شوهره باید کنار تو باشه رفیق باز نباشه رفیق برا مجردی نه با زن و بچه تو راه!! مشخصه مرد زندگی نیس