از رفتارهای سمیش بگم ...ادم هی یادش میفته دلش میخواد یه جا بگه تا این دوران بگذره اینم اقتدر رفتاراش چیپ بود روم نمیشه به نزدیکام بگم اینجا میگم خلاصه شرمندم😑😑
واسه کسایی ک نمیدونن داریم جدا میشیم در کنار رفتارهای داغونش که واسه هرگدوم باید حدا میشدم و تحمل کردم اصلی ترنیش این بود که با یه پسر ترن.س رابطه داشت...
یه شب منو پاگشای عقد دعوت کرده بود خالش بعد راحت بیست سی نفر مهمون بود،کمک کردیم سفره جمع شد منم یذره تواشپزخونه تو حا ب جایی کمک کردم بعد اومدم نشستم پیش نامزدم،یهو مادرشوهرم صدام کرد که فلانی بیا اینجا ظرفهارو اب بکش😑حالا تومهمونی نزدیک ۸تا اینا خالش اینا بودن و عروس و صاحاب خونه هم دختر داشت همه نشسته بودن،بعد زنداداش نامزدم هرجا میرفتیم یک سره پای سینک بود از صاحاب خونه دیرتر میومد میشست بعد نامزدمم هی به من میگفت از اون یاد بگیر ببین چه خودشو با اینکارا تو دل فامیل ما جا کرده،یوقت پولی چیزی بخواد ازشون میگیره😑اینم بگم که نانزدم هم کارمند بود هم کارگاه داشت خونه هم خرید تا نامزدی ولی خانوادتا گدامنش بودن...خلاصه منو صدا کرد برم کمک زنداداشش اب بکشم بعد همه خانونا نشسته بودن منم از قصد ظرفارو نصفش کف بود اب میگرفتم میذاشتم سرجاش بعد نادرشوهرم دید خیلی ناراحت شدم اومد گفت نمیخواد عزیزم من میشورم بقیشو منم اومدم نشستم،بعد تو دعواها میگم شما میخواید منم مثل اون یکی عروستون خدمتگار کنید و اینا دختر صاحاب خونه نشسته اونجا چرا من باید برم بشورم پاگشایی من بوده مثلا نامزدم با عصبانیت تو جمع گفت اون از دانشگاه اومده خسته بوده ظرف مشستی اوندی نشستی ور دل من😑😑😑😑😑😑این حرفو پسری زد که چقدر بخاطر هنه چیش با خانوادم جنگیدم،چقدر نداری و هزارتا چیزشو تحمل کردم،،،