با تمام وجودم ارزو میکنم کاش دروغ بود
اما فردی که من رو به دنیا آورده - که قسم خوردم بهش نگم مادر- اختلال خودشیفتگی و بیماری روان داره
که هیچکس بیمار بودنش رو قبول نداره
از بچگی هزار جور شکنجه و بلا سرم اورده
از سوزوندن بدنم بگیر تا منو کلفت خونه کردن
اون زن از تحقیر کردن من و گرفتن بازخورد گریه از من روحش رو تغذیه می کنه
اینو من نمیگم، کتاب -مادران سمی و خودشیفته- اثر درمانگر فاستر میگه.
دو شب پیش...
تا اینکه به خاطر اینکه چیزی که خواسته رو براش چندساله فراهم نکردم؛ساعت 3 صبح با چاقو توی طبقه ای که من خواب بودم اومد پشت در اتاقم
ولی نمی دونم چیشد که برگشت
و منی که همیشه باید لال بمونم چون هیچ کس حرفمو توی فامیل باور نمیکنه.
من ازت متنفرم. آرزو می کنم بمیری.