پارسال مادرم قهر کرده بود هیییییییییچی پول نداشتیم
ظهر نون ماست خورده بودیم
خییییییییییلی خییییییلی گرسنه بودیم
داداشمم میرفت نمیتونست کار کنه
غروب بدو بدو اومد خونه یهوو داییمو با ماشین تو کوچه دیدیم
رنگ داداشم و مامانم از گرسنگی به خداااااااااای محمد زرد شده بود
بعد به داییم گفت دایی امشب کی خونتونه ؟؟؟ گفت هیچکس گفت مهمون نمیخوایید؟؟؟ شاید ما بیاییم ( یه جوری خودمونو دعوت کردیم )
دیدم برگشت گفت نه لازم نکرده
هرچیزی حساب و کتابی داره
نمیخواد بیایین