من ۴ سال پیش خیلی از پسرای چشم ابرو مشکلیه هیکلیی سیکس پک دار خوشم میومد وکلا چیز دیگ ای به چشمم نمیومد تا اینک باهاش اشنا شدم اون به پسر لاغر ولی قد بلند چشم ابی با موهای بور فرفری بود که اصلا چیزی نبود من دوسش داشته باشم ولی یهو یجور دلم رفت و عشق اتفاق افتاد که سلول به سلول من مینشستن به ستایش کردن زیباییه چهرش و هر روز بیشتر عاشقش میشدم
دوسداشتم تک تک سلولام دورش بچرخن و فداش بشن من تک تک سلولاشو دوسداشتم دیگ ظاهرش برتم مهم نبود فقط اون بود ک به چشمم میومد وجودم وجودشو میپرستیدو روزی هزار بار از خدا شکر میکردم ک اونو دارم سلول هامو مثل یه حباب تصور میکردم ک وقتی میدیدمش موقع دیدنش میترکیدن از خوشحالی و ذوق.....
میدونید عشق حس قشنگیه حس زیباییه ولی وقتی به ثمر بشینه متاسفانه تموم شد رابطمون اون رفت یکساله تنهام و کسی ب چشمم نمیاد ۳ سال باهم بودیمو بهترین روزای عمرم ساخته شدن(: