خواهرم که با دخالتا و زورگوییاش مسیر زندگیم برای همیشه عوض شد،۳۷ سالشه و مجرد، ازم ۱۲ سال بزرگتره
از بچگی از بابام با کمربند کتک خورده چون سرکش بود
از وقتی یادم میاد گوشمو با جمله هایی مثل (((((چقد زشتی،چقد سیاهی،چقد چاقی،کاش بدنیا نمیومدی،باید رشته ایو انتخاب کنی و شغلی داشته باشی که من میگم،حتما باید ریاضی بخونی،حق نداری به پسرا حتی نگاه کنی،بابارو دوس نداشته باش آدم خوبی نیس،بالاخره یه روز میکشمت،کارای من بهت ربط نداره ولی همه کارای تو به من ربط داره،حق نداری اتاق جدا داشته باشی،اصن حق نداری اتاق داشته باشی،دوستای صمیمی مدرست باید باهام همکاری کنن تا کنترلت کنم از طریق اونا))))) پر میکرد
اکثرا شبا دیر میخوابید و توو تلگرام به دوستاش ویس میداد منم اگه اعتراضی میکردم میگفت پنبه بکن توو گوشت، مدام با خواهر دیگم که ۱۱ سال ازم بزرگتره دعوا میکرد در حد گیس و گیس کشی یا با مامانم در حد لگد زدن
توو ۱۷ سالگی از دست بابام قاچاقی فرار کرد ترکیه
خودش منو از نوجوونیم میبرد کافه و مجبورم میکرد با دوستای پسرش حرف بزنم
بهم انواع فحشارو داده
چند بار خواسته منو و البته کل خانواده رو بکشه
سابقه بستری توو تیمارستان روانی داشته
حتی یبار با دوستاش نقشه چیدن واسم که منو امتحان کنه ببینه در ازای پول تن به اون کار میدم یانه، که البته بهش اعتماد کردم و رفتم باهاش ولی بعد دوستش طبق نقشه با اینکه من هزار بار مخالفت کردم، بهم ..... کرد
جدیدا هم نقشه کشید تا با دوست پسر روانیش حواسمو از زندگیم پرت کنه که خوشبختانه این بار خواب صادقه دیدم و احتیاط کردم البته باز کار از کار گذشته بود....
خواسته رابطتمو با دوست صمیمی چندسالم خراب کنه.
حتی میخواسته واسم پرونده سیاسی درست کنه.
الانم با اینکه ۲ تا اتاق کوچیک و بزرگ داریم، من همیشه توو پذیرایی ام و رو زمین میخوابم در حالی که تخت خوابم توو اتاق کوچیکه داره خاک میخوره
خودش هم روابط جنسی داشته
حتی گولم زد تا منو بفرسته تیمارستان، مثل خودش
بچه ها من واقعا میخوام باهاش صلح و دوری و دوستی کنم ولی نمیشه، هی میگه میخوام دوماه بعد مهاجرت کنم دبی ولی چند ساله که هنوز ایرانه...
مامانمم طرف اونو میگیره اکثرا
پدرمم که فوت شده
اون یکی خواهرمم ازش میترسه یکم
بچه ها واقعا موندم چطوری از دستش آرامش داشته باشم میتونین راهکار بدین؟
ببخشید طولانی شد