دوستش داشتم چند سال خبر نداشت از حضرت زینب (س) و حضرت عباس (ع) خیلی خواستم البته از بقیشون هم خواستم خودش رفت کربلا و مشهد بهش گفتم برام خیلی دعا کن نمیدونست جواب دعاهام خودشه بعد چند وقتی اومد گفت بهم علاقه داره البته فعلا نرسیدیم خانوادش مخالفن هعی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من کلا عاشق ایشونم دعا و هیچی هم نخوندما به یادشون عاشورا ها آب پخش میکردم ی سال عاشورا ی جا سبز گره میزدن منم رفتم زدم و بلافاصله ی آدم رندوم اومد اونی که من گره زدمو باز کرد اعتقاد مردم محلی اینه گره باز بشه حاجت روا بشی تاسوعا بود راستش تاسوعای سال بعدش بهم اعتراف کرد که دوستم داره ولی هنوز نرسیدیم بهم خانوادش فعلا راضی نشدن
لطفا منم لایک کنین بخونم امیدوار بشم دوستم تعریف میکرد دوستش کات کرده بوده پسره برگشته بعد یکسال و با اینکه میگفته قصدم باهات ازدواج نیست قبلا باهاش ازدواج کرده حتی تو پیجشم پر از دختر بوده ولی علاقه پیدا کرده به دختره و حتی دیگه تو پیجش یه دخترم غیر از اشناها نیست
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟! راستش زور منه خسته به طوفان نرسید... ⭐
دوستش داشتم چند سال خبر نداشت از حضرت زینب (س) و حضرت عباس (ع) خیلی خواستم البته از بقیشون هم خواستم ...
وای خدا چه قشنگ 🥺🥺تو این چند سال که خبر نداشت ناامید نمیشدی؟؟؟ میشه از اون زمانت برام بگی امیدوار شم❤️و اینکه اصلا فکرش رو میکردی که اونم دوست داشته باشه؟؟
دختره خیلی خوب برخورد کرده بعد از کات مثلا اصلا به رو پسره نیاورده ک چقد دختر فالو داره و... هی دعوا درست نمیکرده پسره میخواسته لباس بخره نظر میداده خلاصه با سیاست پسرع هم دیده واقعا دختر دوسش داره متعهد شده
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟! راستش زور منه خسته به طوفان نرسید... ⭐
وای خدا چه قشنگ 🥺🥺تو این چند سال که خبر نداشت ناامید نمیشدی؟؟؟ میشه از اون زمانت برام بگی امیدوار ...
اوووو چرا بابا داستان زیاد اینجا آدم تعریف کنه آشنا در میاد خواستی درخواست بده حرف بزنیم تهه دلم احساس میکردم ی روزی میگه دوستت دارم و بعد ها با رفتاراش هم بیشتر مطمئن میشدم ولی باور نداشتم