یه بار نشسته بودیم خونمون بعد دیدم همسایمون اومد خونمون خیلی ناراحت بود بعد هیچی نشست چیزی نگفت بعد دیدم عموم اینا هم اومدن خونمون خیلی ناراحت بودن منم ۶ ۷ سالم بود بعد دیدم زن داییم زنگ زد خواهرم جواب داد وسط صحبت کردن یهو گوشی از دستش افتاد و شروع کرد بع گریه کردن و جیغ زدن مامانم گفت چیشده بعد خواهرم با گریه گفت داییم مرده مامانم شوکه شد از حال رفت خوب منم بچه بودم بعد همسایمون اینا کمک کردن مامانمو به هوش اوردن خلاصه هیچی دیگ خیلی بد بود الان که یادم میفته گریم میگیره
تجاوز
یه بارم جون چپ دست بودم معلمم کتکم زد
یه روزم جون جدول ضربو فقط یه غلط داشتم بابام با کمربند زدم تمام بدنم کبود شد
طلاق پدر مادرم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
