دوازده ساله ازدواج کردم .هیچ دلخوشی از شوهرم ندارم .یکبار نشد بهم دیگه دوست دارم یا یه حرف امیدوار کننده بزنه .همیشه میگه پشمونم باهات ازدواج کردم . دوست ندارم .تو این عیب داری اون عیب داری .زن های تو ماهواره ک میبینه میگه اینا زن هستن خوشکل هستن .کلا هوس باز هس . همیشه بهم فحش میده .منم مجبور میشم فحشش بدم .هر حرف بدی ک بهش فکر کنین به من زده .کتک زده عیب رو بدنم گذاشته ...تنها حرفی کد ازش نشنیده بودم این بود که امشب بارم کرد . گفت تو زن مورد علاقه من نیستی .من به زن ایندم فکر میکنم ....هیچی هم نداره نه ثروت نه خونه و یه خانواده بی پول گدا گشنه ای داره . ....شوهرم این مقداری هم ک داره . از خودمو خانوادم بهش رسیده . منم به خاطر ابروم تو روی دوست و دشمن ، دارم باهاش زندگی میکنم . و به خاطر بچه هام ... امشب ک این حرفها رو زد خیلی داغونم از زندگی کردن نا امید شدم .دوست دارم الا سه ای عیدم آتیش بزنم . چون ک از داخل دارم میسوزم .
فرهنگ یعنی بپذیریم وجود هر شخص دو بخش دارد!بخش اول:چیزهایی که انتخاب خودش نیست و بطور طبیعی به او داده شده است و نباید مسخره شوند! و بخش دوم:چیزهایی که انتخاب خودش هستند و به ما ربطی ندارند!!
محکم نباشی بدجوری زمینت میزنن بایدباقدرت بااعتمادنفس بلندشی وله کنی زیرپاهای قویت هرچی روکه باعث خراب شدن حالت میشه من که اینجورم چیزی اذیتم کنه میخااادهرچی باااشه توبگوووطلادورمیندازمش چون معتقدم هیچ چیزی هیچ چیزی ارزشش بیشترازآرامش روح وروانم نیییسسست