از زمان جوانی مادرم باهاش دوسته
اوایل اینجوری نبود پنج شش سال اخیر اینجوری شده
شوهرمم گیر داده نباید وارد جمع بشه این خ راب
به خواهرم میگم میگه یعنی چی اگه بفهمه چی بگم چرا دعوت نشده بگم میگم بگو من فک کردم مامان دعوتت میکنه مامانم فک کرده من یادمون رفته
میگه نه دعوت میکنم دزدکی حامد نمیفهمه
حامدم میگه بفهمم اونجاشن شوهرش رو ببینم از وسط مهمونی میایم بیرون