خانما من ۸ ساله ازدواجکردمشوهرم ی اخلاقای خاصی داره تو خرج کردن خیلی حسابگر و خسیسه وقتی مثلا میوه میخره بعدش برا منمیره تو قیافه اینمبگمماهیانه پول بهممیده چون اوایل ازدواج سر خساستش بحث داشتیم قرار شد ماهیانه پول بده منم اون پولو خرج خودم میکردم دیگ کاری ب رفتاراش نداشتم تا اینکه بچه دار شویماز بعد بچه دوباره مثل اوایل ازدواج رفتاراش رفته رو مخم خیلی اذیتممثلا بهش میگم پوشک بگیر برا منمیره تو قیافه منم هیچی نمیگفتم میگفتم حرمت بینمون شکسته نشه اما از بعد زایمان خودم ایقد خستمک دیگ توانی برا تو قیافه رفتاراش برا چیزایی ک اصلا ب منربطی نداره ندارم امروزم گفتمقطره بچه تموم شده باز رفت تو قیافه منم طبق معمول هیچی نگفتماونم رفت و اومد طبق معمول انگار هیچی نشده خودش اومد حرف زد منم ب رو خودم نیاوردم. بچه خوابید من رفتم دسشویی بچم از صدای در بیدار شد اینم طبق معمول سرزنشگر گفت چرا بیدارش کردی منم دیگ ترکیدم هر چی از دهنم دراومد بعد ۸ سال زندگی بهش گفتم فحشای بدی دادم تا حالا تو بهش نگفته بودم اما الان دیگ ترکیدم راجب خساستشم کلی حرف بارشکردم گفتمپشیمونم باهات ازدواج کردم کاش هیچوقت باهات نبودم برا همه چی بهم استرس میدی برا درخواست ی پوشک برا بچه باید کلی فکر کنم چجوری بگم. شبا باید ۹ بخوابه مهمونی نرم ک تو خوابت ب هم نریزه غذایی بپزم ک تو میخوای ...اونم برا اولینبار حرفای بدی زد و گفت برو منمگفتممیرم اما ب همه میگمچقد بدبخت و خسیسی فردا هم دادخواست میدم اونمجلومو گرفت و گفت آبروریزی نکن و دیگ ساکت شد اما من کلی فحشش دادم بنظرتون با این مرد چیکار کنم؟ادم خسیس زن رو میکشه بخدا دیگ نایی برام نمونده از بس سکوت میکنم تو خودم میریزم کل وجودم شده درد انگار دارم بردگی میکنمخودمو علایقم یادم رفته