دوستان من حدود۱۱ماهه ازدواج کردم بماند که از روزای اول چالش داشتیم بخاطر دخالت گاه و بیگاه خانواده اش و شاید تو این مدت کلا یک ماه زندگی عادی داشتیم همه میگه چندسال اول زندگی عالیه ولی ما چیزخوبی ندیدیم حالا من ۱۰_۱۵روزی میشه دیگ خونه نرفتم وخونه پدرم هستم این مدت که خانواده اش اصلا سراغی نگرفتن خودشم یکی دوبار زنگ زده و پیام داده که بیا دوتایی صحبت کنیم بعد تصمیم بگیر
چندروز پیش مادرش زنگ زده به مامان من و کلی چرت و پرت گفته که دخترت نمک نشناسه و فلان و بهمان مامان طفلک منم احترام گذاشته چیزی نگفته من از سرکاراومدم متوجه شدم زنگ زدم همسرم گفتم جلو خانوادتو بگیر این دفعه اخریه که احترام نگه میدارم بگو دست از سرم بردارن
با عصبانیتم صحبت کردم چون خیلی بهم برخورده بهشم گفتم تشریف بیار تکلیف منو روشن کن
به نظرتون زود و هیجانی تصمیم گرفتم؟
خب
خب همین دیگ پشت گوشی دعوامون شد
آفرین کاره خوبی کردی قدرع خودتو بکن من هی کوتاه اومدم هی کوتاه اومدم آخرش قیده همه چیو زدم مادرشو کتک زدم طوریکه مثله سگ ازمن می‌ترسند حالا
بعدها طلاق هم گرفتم مهریه مم گرفتن واسه خودم خونه ماشین خریدم دهنشون هم آسفالت کردم که دیگه با دخترای مردم دیگه این کارو نکنن
😂😂ایول چقدر خوب
من قصدم طلاقه ولی این چندوقته اقدامی نکردم
میدونی تو روم دخترم و گلم وعزیزم نثارم میکردن وپشت سرم چیا که نمیفرستادن برای همسرم منم همشو خوندم و متوجه شدم
البته فکر نکنی راحت بودا اصلا و ابدا
اعصاب و جوانی و شادابی خوشی همه چیزم رو گرفتن
و کلی بیماری و داستان
اگه برات ارزش قائل نیست بگو خوش اومدی و بای بای
واقعا باورم نمیشه سر۱۱ماه به این نتیجه رسیده باشم که ادم درسته من نبوده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
