سنش زیاده متولده ۲۶ ولی خیییلی سرحالها همه کاراشو میکنه از بابا و مامانم بیشتر بهممحبت کرده و کارامو راه انداخته شبیه مدریه ک همه دخترا ارزشونو دارن
همش میترسم یروزی یچیش بشه واقعا منمیمیرم نمیدونم چی بکنم
روز تولدش براش کیک گرفتم بردم کادو بردم هیچکی نرفته بود ببیندش حتی بچهاش کلی شاد بودیم یهویی این فکر چزتو پرت ک اگه یچیش بشه چی اگه تولد اخرش باشه چی اومد تو ذهنم اصلا زار زار گریه میکردم 🫠