سر سفره بودیم غذا ها رو که اوردن هنوز قاشقا رو نیاورده بودن دیدم یه قاشق تو سینیه منم اونو برداشتم
بعد قاشق فقط توی بشقابم زده بودم یاد حرف مامانم افتادم که خالم قاشق مخصوص داره فهمیدم قاشق اونه
بعذ اینکه اومد گفتم ببخشید نفهمیدم برای توعه برداشتم دهنم نزدم
بعد نشستیم رفت قاشقو کلی شست اورد
بعد تموم شدن غذاشم رفت قاشقو حسابی شست و گذاشت تو یخچال
اصلا یجوری شدم
کاش اصلا غذا نمیخوردم