عذاب وجدان شدیدی دارم ابجیم ارایشگره ویک سال ونیم ازدواج کرده آرایشگرش طبقه پایین خونه ماست کلا برای ناهار و شام خونه ما هستن موقع خواب میرم خونه خودشون بخاطر کار ابجیم و اینکه من تنگی نفس دارم وکمر پدر شدید من همه کاری میکنم خونه تمیز میکنم سفره میندازم سفره جمع میکنم طرف میشورم روزی چندین بار میان وعده وچایی میزارم براشون ابجیم بخاطر کارش سرش شلوغه چون مشتری خوب هم داره ناهار شام میخوره باز میره آرایشگاش ومن همه کارا رو میکنم امروز موقع کار کردن ناراحت شدم خیلی خسته بودم با مامانم بحثم شد سر اینکه موقع آشپزی همش از من کمک میخواست ومن دستم بند بود ابجیم گفت بمن خودت خر کردی داری کارای خونه میکنی منم گفتم خب تو همش آسیایی با شوهرت کمک که نمیکنی چرا میگی خر گفتم شوهرت همش خونه رو کثیف میکنه با پای کثیف نشسته میاد میشینه رو فرشای سفید ما الان عذاب وجدان دارم ابجیم ناراحت شد ناهار نموند رفت خونه خودش