دوستمون هرسال یکی دوتا دیگ بزرگ نذری میپخت و هرسالم ما میرفتیم ولی امسال گفت توی خونمون میپزم و اینا بعد نگفت ما بریم یه همی چیزی بزنیم انقد دلم گرفت که حد نداره خیلی گریه کردم که ما رو قابل ندونست و بعدم امام حسین قابل ندونسته لابد نمیدونم خیلی دلم گرفت انقد گریه کردممممم چشام باد کرده