داشت حرف میزد بلاکش کردم عصبانیم کرد از قبلم ازش ناراحت بودم😣😣😣
بعد دو سال به دلایلی نتونسته بودیم همو ببینیم
همش وعده میداد تابستون میام میبینمت میام شهرت و فلان ..
تابستون اومد منم فکر میکردم بخاطره من
چقدر برنامه چیدم به بابام گفتم به مامانم گفتم گفتم مساد منو ببینه مامانمم گفت بعد این همه صبر برو ببینش اسراد نداره
روزی که تو راه بود بهش گفتم من به مادرم گفتم که همو ببینیم اگه توهم اوکی ای تا به بابامم بگم فردا عصر میام مرکز شهر همدیگه زرو میبینیم
گفت باشه فردا خبرشو میدم بهت
همونی بود که خبر بده
اومد اینجا و رفت و منو ندید باورتون میشه ؟
هرچس جآدبه شهرمون داشت دید و رفت منو ندید باورتون میشه ؟
بعدشم همش قسم و آیه که به ولله دوستام بام بودن نمیشد
ولی من نمیتونم قبول کنم میتونست به دوستاش بگه مت دو ساعت جایی کار دارم میرم و برمیگردم
آره خلاصه منم امروز بلاکش کردم
اون کارشو بخشیده بودما ولی برا یه مشکل جدید اعصابم خورد شد بلاکش کردم